هیشکی دوشم نداله

نوشته شده توسط:Ali Shiraz | ۰ دیدگاه

تو این دنیای بزرگ

هیشکی دوشم نداله
هیشکی بوشم نکلد
باهمتون قهلم
هرکی بوسم نکرد و دوسم نداره بره بمیره والله

هیشکی دوشم نداره

عکسهای بامزه و بچگونه هیچکی دوسم نداله همراه با متن بلند و قشنگ مرتبط با این پست

کسی درکنارت است

خوب نگاهش کن

به تمام جزئیاتش

به لبخند بین حرف هایش

به سبک ادای کلماتش

به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش

به چشم هایش خیره شو

دست هایش را به حافظه ات بسپار

گاهی آدم ها

انقدر سریع میروند ،

که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارن
وای خدایه من قبول شده بودم رفتم که برم خبرشو به بقیه بدم دیدم نه یکم اذیتشون کنم بد نیست ازاتاق اومدم بیرون از پله هاآروم اومدم پایین چهرمو جمع کردم مثل مواقعی که پکر هستم
-دخترم چی شد نتیجه ها روگذاشتن توسایت؟
الکی زورزدم اشکم دربیاد
-من....من........هرهرهرهرهرهر
-دختربابا چیشده قبول نشدی؟
-من .......من......من.......یدفعه جیغ کشیدم رتبه 10کنکورو رشته پزشکی آوردم
-وای دخترزهره ترک شدم گفتی چندم؟دهم درست شنیدم؟
-بله درست شنیدید من رتبه دهمو آوردم
-شوخی میکنی پارمید درسته؟
-نه واقعی واقعی بعدم پدرجان پارمید نه پارمیدا من برم به پدرام خبر بدم
-ولش کن اونو الان شرکته کارداره
-باشه باشه دستمودراز کردم جلویه بابا-پس کادومو بده
-ای ازدست توباشه امشب میریم برات اون ماشینرومیخرم
-جنسیسه رو میگی؟
-اره شیطون الانم بروبادوستات گشت بزن اینم سوییچ
-ممنون ددی
-ای دختر صددفه گفتم نگو ددی
-باشه ددی
باحالت دو رفتم تو اتاق بابامم داشت قهقهه میزداینا وولش بریم گردش
****
من پارمیدا سرمست دختربهنام سرمست هستم یک برادردارم اسمش پدرامه 25سالشه فوق لیسانس حقوق داره الانم تویه شرکت پدرم مشغول به کاره
من یک دخترشیطون واما مغرورم احساسا محساسم سرم نمیشه من 19سالمه باچشمایی رنگی وپوستی نمیدونم چی بابام میگه به مامانت رفتی راستم میگه من 2سالم که بود مامان براثرسرطان خون درگذشت ازماله دنیا یه عمه وعمودارم که خارجن وبابامو پدرام ودوستام ساراونازنین وشادی وخودمم پارمیدا من قیافم نشون میده ازبچه های دیگه بزرگترم اما بازم بچم خیلی حرف زدم بریم سر داستان
***
-سلام شادی خوبی؟
-نه بدم خب وقتی رتبه صدم بیارم باید بد باشم راستی توچندم شدی؟ببینم اصلا قبول شدی یانه ؟اگه نشدی اشکال نداره به درک
-وایستا اگه ولت کنم تافردا صبح حرف میزنی ای بابام اره قبول شدم بارتبه...
-نگو که شدی 500ام که باورم نمیشه خیلی خوندی
-خفهههههههههه نه من بارتبه دهم قبول شدم
-درووووووووغ
-کرشدم شادی بای
-نه چی چیو بای پس شام چی؟
-کوفت بخوری
-بی ادبه بی نزاکت
-ای بابا فکت احیانادرد نگرفت؟
-نه
-حاضرشو 6اونجام
-ممنون بوووووس
-بای
-وای......
اه میره رومخ ادم دختره ی چندش خخخخخ
به نازنینو ساراهم زنگ زدم وگفتم که میرم دنبالشو
-سلام سلام بر نازی وپارمیدوشادی خوبین
-همه باهم بعله به لطف شما
-ههههههه
-وای ترکیدم
-منم
نازیو سارا به ترتیب نفر50و129ام شده بودن
-بریم کافی شاپ
-شادی تویکی خفه
-باشه بیا اوم اوم
-افرین حالاشد
***
ساعتای 10رسیدم خونه برقاخاموش بود ینی نیستن وای رفتم توخونه یدفه صدا دستو تبریک بود وای جشن زود لباسامو عوض کردم رفتم پایین باهمه سلامواحوال پرسی کردم ازبابامم تشکرکردم
-پس بوس من کو؟
--پدرام خفه
-بی ادب ادب نداری خیر سرت برادرتم اصلا میرم یسنابوسم کنه
یسنا دختردوست بابامه خیلی چندشه همشم نگاش به پدرامه ازش متنفرم
-مثل جت بوسش کردم
-خوب نقطه ظعفی ازت دارم ابجی جان
-عزیزم لطفا بروبشین
-معنیش همون بروگمشویه
-پدرام
- باشه باشه رفتم
-سلام پارمیداجون تبریک میگم
-همچنین باغیض گفتم ممنون
-پارمیداجان اعصاب نداریا
-یسناجان بروبشین من کاردارم
-بابغض زیرلب گفت:چجوری میخوادبشه خواهرشوهرم
-شنیدم ولی به روم نیاوردم:چیزی گفتی یسناجون
-نه عزیزم من برم مثل اینکه پد...پدرم کارم داره
فکر کرد نفهمیدم میخوادبره پیش پدرام وای حوصلم سررفت پدرامم بادوستش مشغوله صحبته کاش حداقل میشد بایکی حرف بزنم داشتم فکرمیکردم که یکی گفت
-حالاهرچی باشه نوبت کادویه پارمیدایه
مثل جت ازجام پریدم رفتم پیش بابا
-کودد....بابا
وای نزدیک بود سوتی بدما
-تویه حیاط
بدوبدو رفتم تویه حیاط بابامم داشت میخندید وایییییییی
-وایی ددی ممنونم همونی که میخواستم
-پارمیداااااااااا بازم
-ببخشیدپدر باشه
-حالا
-کوپس سوییچش؟
-بیامبارکت باشه
***
مهمونارم خوشامدکردیم رفتن اخ جون فردابا ماشینم میرم دردر تنهایی بعدشم بادوستام
-دخترم میخواستم یک چیزی بهت بگم
-بفرمایید پدرجا
-پسراقای ملکی رودیدیش
-نه مگه پسرداره؟
-اره داره خارج تحصیل کرده میخواد براش زن بگیره
-خب به من چه ربطی داره
-اخه اوناتورودرنظرگرفتم
-پدرمن نمیخوام عروس شم شما چی گفتی ؟
-گفتم بیان یک شب درخدمتشون باشیم
-نه پدرزنگ بزن کنسلش کن شب بخیر
-اما....
-اما نداره شب بخیر
داشتم فکر میکردم نکنه من سربار باباهم نه بابا توهم زدی دختر عزیزم لطفا وارد بحث نشو
اصلا بده دارم بهت موج مثبت میدم (اره بده شبت بخیر )اصلا دیگه مزاحمتم نمیشم (چه بهتر)بی ادب هوی باتوهم(هوی ننته)به مامانم توهین کردی نکردیا (دیگه بحث داشت جدی میشد ازش خدافظی کردمو خوابیدم مگه میزاشت بخوام داشت اهنگ میخوند مغز منم خیلی رواعصابه ها
دیگه حال نداشتم خوابیدم
***
-ابجی کوچیکه بیدارشوساراوشادی زنگ زدن گفتن برین دوردور
-ای بابا خوابم میومدابرو حاضرشم میرم
-باشه
بلندشدم یک دوش دودقه ای گرفتمو مانتو بنفشرو چسب بود پوشیدم باشال سیاه وشلوار سیاه کفش ال استاربنفشامم پوشیدم سوییچ ماشینو همه چیزارو برداشتم رفتم پایین
-خداحافظ بابا
-خدافظ فقظ مواظب باشیا
-چشم ددی
-ای بابا
رفتم سوارجنسیس طلاییم شدم اول رفتم دنبال شادی
-واییییییی چه خوشگله ایول بابا ایول
-های شادی صاحبشم مثل ماشین خوشگله
-ایش خودشیفته
-تاچشم همه دراد
-خیلی خوب بابا خوشگل بریم که دیرشد
رفتیم دنبال سارا
-سلام دوستا چه ماشین جیگری داری
-ممنون قابل نداره
- نه عزیزم منم شاستی بلند میخوام بخرم
-فقط منه بدبخت ندارم
-ایشالله برایه توهم میخرن
-اونکه حتما
-بحثوعوض کنید
-نازنین نمیاد
- چرا؟
-سرماخورده
-وسط تابستون؟
-اره دیگه حالش بده
- اوخی خب دوستان بریم جاده خلوته
- ویراژ بدیمو تند بریم
-زدی وسط حدف
-بزن که رفتیم
تواین جاده مگسم پرنمیزنه
داشتم تند میرفتیمو ویراژمیدادیم که یدفه یکی ازعقب زد بهمون پیاده شدم گفتم:هوی یابو مگه کوری
-یابو خودتی درضمن خسارت میدم
-توهین نکن خسارتم نمیخواد خودت باید درستش کنی
-ای بابارادوین ولش کن خسارت بده بیا بریم
-توهین کرده خسارتم میخواد ایول بابا چه دخترایی پیدامیشن تواین دورو زمونه
-بی نزاکت
-خودتی اصلا ببینم توتکلیفت باخودت معلومه دخترکوچولو
-الان نشونت میدم کی کوچیکه شادی موبایلمو بیار
-پارمیدولش کن بیابریم
-نه باید تصفیه حساب کنم
-خسارتتو میدم دیگه چی میخوای نکنه میخوای ناهاردرخدمتتون باشی
-خیلی پرویی اق پسر
-رادوینننننن ولش کن کل کل نکن بیااینو بده بهش بریم
-آرتادخالت نکن
-جون داداش به حرفم گوش کن بیابریم
-نه آرشام جان من باید زنگ بزنم پلیس بیاد
-وای نه خسارتو بده بریم
-ترسیدی خانوم کوچولو
-اره ترسیدم
-بیااینم خسارت ماروبخیرو شمارم به سلامت
سوارماشین شدیمو راه افتادیم اه اعصابم بهم ریخت
-عجب جیگرایی بودنا
-راست میگه
-خفه لطفا
-چه بی اعصاب
-باشه اعتراف میکنم من بی اعصابم
رفتیم رستوران سنتی نشسته بودیم گارسون اومد
-چی میل دارید
-منکه دوغ وابگوشت
-واسه هممون ابگوشت لطفا
-چشم حتما
-ممنون
داشتیم غذامیخوردیم که یه صدایی شنیدیم
-اه همه جابه پستمون میخورن
-ولشون کن سفارش بده زود بخوریم
شادی-بچه هااونا چشت سرمون نشستن
سارا-برم شماره بگیرم
-بشینین سرجاتون بی حیاها
ناهارتموم شدرفتم ساراوشادیرم رسوندم ساعتای5رفتم خونه
-سلام پدرجان
-سلام دخترم بیابشین کارت دارم
-باشع لباسامو عوض کنم
-باشه زود بیای
رفتم تویه اتاق لباس چارخونمو شلوارمو پوشیدم موهامم ول کردم رفتم پایین
-جان پدرجان
-دخترم
-بله بابا
-اقاملکی فرداشب میاد
-اماپدر
-تووایستابیان نگران نباش عروست نمیکنم
-فقط بخاطرگله روی شما
-افرین پس ببین فردابرولباس بخر
-چشم حتما بابایی
-خب ببینم شام چیمون میدی
-هیچی
-خیله خب باشه
-کوکوسبزی خوبه ؟
-اره عالیه پس زودامادش کن هفته دیگم بریم براثبت نام دانشگات
-چشم ددی
-پدرصلواتی
-خخخخخخخ ببخشید
***
صبح بود بلندشدم رفتم حموم ومانتو ابیمو پوشیدم باشال ابیومو وشلوارزرشکی وکفش ستش زیباشده بودم
-خدافظ ددی
-دخترمن چطوری اینو ازنوک زبونت پاک کنم اخه
-هیچجوره
-ای بابا
-خخخخخخ بای
-خدافظ دخترم
سوارماشین شدم اهنگای جدید احمدوندوریخته بودم حس خوبی بهم میداد فلشو زدم رفتم رواهنگ محال

محاله گریه کردنام یه روزی از یادم بره
دوباره یادم اومدی دوباره عکسو خاطره
بازم هوای ساعتو دقیقه های بودنت
محاله از یادم بره یه لحظه عطر پیرهنت
میخواستم عاشقم بشی اما دلت یه جای دیگه بود
خواستمت اما خواستنت برای من زیادی بود
دوباره تنهاییمو من به پای قسمت میزنم
دیونه تر میشم از این زخمی که عشق زد به تنم
دیونه تر میشم که این دیونه بازی مد شده
که بعد رفتنت برام عکس تو مثل بت شده

کاش مامان میداشتم که باهام میومدآه ماشینو توپارکینگ پارک کردم قراربودباشادیو ساراخرید کنم نازنینم حالش ناخوش بوده نیومده بود ساراوشادی جلودرپاساژبودن رفتیم تو.
-وای پارمیداین چقده خوشگله
-نه فکرنکنم به دوستتون بیاد
چقداین صدااشنا بود
-فکرنمیکردم دیداربعدیمون اینجا باشه خانوما
-خب اظهارنظرتونو کردین حالا تشریفتونو ببرین
-اینجا مغازه دوستم ارشامه خب تاقبل ازاین حرفتون شاید بهتون تخفیف میداد اماالان فکر نکنم
-وای
-چیشدسارا
-هیچی هیچی
-خداروشکر
-حالا شایدباهم کناراومدیم شمابپسندید
-خیله خب چون اسرارمیکنید باشه(هروقت اسم تخفیف میومدمن اینقده خوشحال میشدم)
-وای خیلیم عالی پس منو ساراهم ورمیداریم
-شماهرچقدردوست داشتید خریدکنیدتخفیفش بامن
-خیلیم عالی سارابیامنو توبریم قست مانتوها
-بزن بریم
-پارمیداخانوم
- بله
-شماازدواج کردین
-نه چطور
-هیچی هیچی
-فقط یه سوال
-بفرمایید
-برای چی میخواین لباس بخرین؟
-باید بگم
-ن..ه نه اصلا فقط سوال بود
-امشب مراسم خواستگاریمه
-اهان
-چی اهان؟
-اخه منم امشب میخوام برم خواستگاری اومدم ازجای ارشام لباس ببرم که شمارودیدم
-وای این لباس چقده نازه
-بازم هست
-بازبودن نبودنش به خودم مربوطه
-ببخشیددخالت کردم قصدجسارت نداشتم
لباسه ابی کم رنگ بود استین داریقش شل بود ولی خوشگل بودرفتم پروش کردم بقول رادوین (چه زودم پسرخاله میشی پارمید)به توچه(پرو)
-اینو نمیخوامش مدل دیگه ای ندارید که جمع ترولختی نبشه
-چرابامن بیاید
-این مدل هست
-وای چه نازه(لباس مشکی استین داربانگیناوکمربند طلایی زیادم بازنبود)
-خوبه همینو ورش میدارم سارا.شادی
-اومدیم
-ایناچیه
-مانتو
-چه همه ورداشتین
- چون ارشام ج...اقا گفتن تخفیف میدن ماهم برداشتیم دیگه
یک چشم غره بهسارارفتم عجب سوتی میخواست بده
-خب چقد میشه حسابشون کنیم
-قابل نداره
-نه بگید دیگه
-نفری 1000تومن تخفیف مای شما میشه 150 هزارتومن ومال خانوما نفری2000تومن بایدبدن
-بفرمایید اینم کارت رمزشم 1375
-اینم کارت من رمزشم چارتا دویه
-اینم کارت من رمزشم تاریخ تولدمه
-من تاریخ تولده شمارو ازکجا باید بدونم
-وای ببخشی 1374
-وایستیدبرسونمتون
-نه ممنون ماشین داریم
-فقط یه لحظه پارمیداخانوم
-بله
-این شمارم اگه کارم داشتین
-من ازکسی شماره نمیگیرم
-حالااینو منو قبول کنید
-چشم
-وای ارشام عجب جیگریه
-حیف ارتا نبود
-نظرتوچیه پارمید
-درموردکی؟
-رادوین
-شادی ببین من امشب خواستگاریمه اگه ازپسره خوشم بیاد که خب قبول میکنم اگرم نه قطعا فردموردنظرم رادوین نیست
-باشه بابافلسفیش نکن یه نظر میخواستی بدی حداقل ظبتو روشن کن
-باشه بیا
(اهنگ عشق اولین ازمهدی احمدوند)
میگن هیچ عشقی تو دنیا مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی هیچکسی هم قدمت نیست
هیچکسی هم قدمت نیست

میگن هیچ عشقی تو دنیا مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی هیچکسی هم قدمت نیست
تکست آهنگ عشق اول مهدی احمدوند
چقده سخته بدونی اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام که نباشی
نباشی

چقده سخته بدونی اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام که نباشی
-وای من عاشق اهنگاشم
-من عاشق خودشم
-وای پارمید پس رادوین چی
-شادی
-بله
-خفه
-چشممممممم بیا
-افرین
-بچه ها ناهار بریم رستوران
-موافقم
-منم
-خب کجابریم
-نمیدونم
-بریم رستوران اژدها
-اره عالیه
***
-وای بچه ها چسبیدابدجور
-اره بجان پارمید تاحالا همچین غذایی نخورده بودم
-ا چراجون من
-جای نازنین خالی
-اره تفلک دیشب دوتا آمپول زده
-وای اره
-خب بریم
-اره
سوارماشین شدیم وراه افتادیم ومیگفتیمو میخندیدیم
-ساراوشادیو رسوندم وگازیدم به سمت خونه
-سلام بابا
-سلام دخترنازم
-سلام ابجی کوچیکه
-سلام داداش بزرگه
-دخترم ساعت 6آماده باشیا
-ابه چشم
-افرین
رفتم تویه اتاقم طبق معمول اهنگ برگردمهدی احمدوندگذاشتم وباهاش میخوندم رفتم حموم دروبازگذاشتم که صداش بیاد هنونیم ساعت وخت داشتم حولمو پوشیدمو اومدم بیرون موهامو شونه زدمو باکش باله سرم جمع کردم رفتم سراغ کرم برنزم یکم زدم بعدشم تویه چشمام مدادکشیدم ریمیلم زدم سایه دوست ندارم رژخاکیمم زدم عجب جیگری شدما لباسمو باساپورت پوشیدم ساپورتش مشکی بودوضخیم چکمه ساق کوتاه پام کردم شالمم انداختم روسرم وای جیگرتااین حداخه ازخودم عکس گرفتم وبرای ساراوشادیو نازنین فرستادم دیگه وقتش بود رفتم پایین
-وای حالا خوبه میخواد جواب ردبدهو همچین تیپی زده
-دخترم خوشگل شدی
-باحالت لوسی خودم چسبوندم به باباوبوسش کردموگفتم:مرسی ددی
-اه تف مالیم کردی دختر دختربده لوس باشه بعدم ددی نه چی؟
-بابا
-افرین
زینگگگگگ
-وای
-چیشده خواهرمن انگاردفعه اولش براش خواستگارمیاد
-بهش چشم غره رفتم
-اهان راست میگی دفعه اولته
-سلام
-سلام اقای ملکی
-به سلام پارمیدا جا
-اقای ملکی پس کواقازاده
-الاناست که پیداش بشه
-رفت گل بگیره
-چرادم دروایستادین سایه خانوم بفرمایید تو
-بازم بهحواس جمعی پدرام جان
-بفرمایید بالابشینین
-راستی سایه خانوم کو پانیذ
-میدونی که درگیره درساشه دخترم سال دیگه کنکور داره
-مگه قبول نشد؟
-نه عزیزم زتبش شده بود500قبولش نکردن
-اتفاقارتبش که عالی بود
-وای ببخشید پسرمه
-الوسلام پسرم چیشد چرانیومدی؟
-............
-چی؟
-...........
-حالاخداروشکربخیرگذشته خب بیادیگه
-..............
- اشکال نداره عذرخواهی میکنم ازشون
-................
-باشه خداحافظ
-کی بودمهراد جان
-راستش بهنام پسرم تصادف کرده
-چیزیش که نشده
-نه خداروشکربخیرگذشته فقط گفت نمیتونه بیاد باشه یک شب دیگه
-پارمیدادخترم
-بله بابا
-قهوه هاروبیار
-راستش بهنام جان من قهوه وچایو اینانمیتونم بخورم
-مگه چی شده؟
-میدونی رفتم دکترگفت مایحتاج مثل چایوشربت وابمیوه نخور
-اهان حالاچیزمهمی که نیست؟
-نه خداروشکر
قهوه به اندازه ریختم رفتم تعارف کردم مرداطبق ادتشون رفتن شطرنج بازی کنن پدرامم نمیدونم داشت باکی اسمس بازی میکردهی لبخندمیزد
-دخترم پارمیدا
-بله سایه جون
-بیابشین یکم صحبت کنیم
-بفرمایید
-خیلی دوست دارم به پسرم جواب مثبت بدی
-راستش سایه جون میدونید من حالاحالاقصدازدواج ندارم
-خب پسرم میذاره درستو بخونیو جوونیتو بکنی
-خب راست----تش
-نکنه کسیوزیرسرداری اگه داری بگو
-نه سایه جون منواین حرفا بهم میاد
-نه دخترم اخه پانیذیکیوزیرسر داره همه خواستگاراشو رد میکنه
سایه جون که اینو گفت پدرام سرشو اوردو بانگرانی به سایه جون نگاه کرد نکنه اون فردداداشه منه (نه پارمیدا توهوم زدی)بهتوچه(خیلی جدیدا پروشدیا)اره شدم برودیگه(باشه خدافظ)
-خب دیگه دخترم پارمیدا برومیزو بچین
-چشم
داشتام میزومیچیندم که پدرام یهویی اومد گفت
-پارمیدا
-وای
-چیشد
-اخه برادرمن یک اهنی اوهونی چیزی
-باشه ببخشید
-خیله خب چیکارداری
-پانیذ.....خب راستش
-پانیذ دیگه کیه ناقلا
-خب خب
-دختراقایه ملکیو میگی
سرشو انداخت پایین
-چه مظلوم
-امیخواستم با باباصحبت کنی
-درچه مورد؟
-اه پارمیدا چه خنگی خب پانیذو میگم دیگه
-نکنه داداشم عاشق شده اره پدرام؟
-اره
-چن وقته
-یک سالی میشه ازروز تولد بابا
-باشه باهاش صحبت میکنم داداش عاشق پیشم
--مسخره
-خودتی
رفتم تویه فکر ینی پانیذوپدرام وای چه شود رفتم تو اتاق با با درزدم
-بله
-منم بابا
-بیاتو دخترم
-سلام شب بخیر
-نصفه شب بخیر چیکارداشتی دخترم
-بشینم؟
-اره دخترم بشین بشین
-راستش نمیدونم چجوری شروع کنم راستش پدرام دختر اقایه ملکی پانیذو میخواد
-واقعا
-اره
اخماشو کشید تویه همو گفت :باید باملکی صحبت کنم حالا هم برو وبه داداشت هیچی نگو لبخند زدوگفت:میگن عاشقی بد دردیه منم...
-بابا باز شروع نکنین اتفاقیه که افتاده
-باشه دخترم شب بخیر
-شب شماهم بخیر پدرجان
رفتم تواتاقم روتخت دراز کشیدم(داری به چی فکر میکنی)به توجه همینطوری داشتم فکر میکرد که چشمام گرم شدوبه خواب رفتم
-پارمسدا دختر پارمید ابجی پارمییییییییییییید
-چیه پدرام بزار بخوابم جانه من این تن بمیره
-پاشو دیشب بابا چی گفت؟
-اه گف باملکی صحبت میکنه
-جدی؟
-نه الکی
-مسخرع
-اسم بابات اصغ....
-اسمم بهنامه نه اصغر حالاهم بلندشید پارمیدا شادی زنگ زد گفت برین خرید
-اه
-اوخ
-ای بابا پدرام خفه شو
-ای خدا من موندم کی اینو تربیت کرده
-ازخودت یاد گرفتم
-ا نه بابا افرین افرین خوبه منو الگو قرار دادی
دیگه داشت رواعصابم رژه میرفت بلند شدموگفتم:خعله خب برو بیرون
-اخ
-چیشد
یدفه ازپشت بغلم کردو گفن:عاشقتم خواهری
-خیله خب بابام خفه شدم ولم کن
-باشه باشه فعلا
رفت بیرو منم خودمو انداختم توحموم وباخودم اهنگ سرگیجه مهدی احمدوندو میخوندم وموهامم اب کشیدم رفتم تو وان دراز کشیدم خوبه که بابا توهراتاقی حموم گذاشته ها خودم سپردم به اب وبعد از اتمام کارم اومدم بیرون با حوله ای که تزیین بیش نبود رفتم جلویه اینه خداییش هیکلمم بد نبودا ینی عالی پرفکت شادی هروقت منو اینطوری میبینه میگه خوش بحال شوهرت کوفتش بشه دیوونست دیگه مانتو نسکافه ایمو پوشیدم باشلوار ثهوه ای سوخته مانتوم تنگو کوتاه بود روشم کمربند پهن قهوه ای سوخته داشت شال قهوه ایم سرم کردم یکم پنکیکورژخاکیمو زدم مداد چشمم زدم باریمیل خداییش عالی شده بودم سوییچ ماشینو برداشتم بابا ماشینو تعمیرش کرده بود کیفو قهوه ایمو برداشتم باکفش نسکافه ای پاشنه دارم رفتم پایین
-خدافظ پدرام
- وایستا ببینم برا کی جیگر کردی
-بودم به کوری چشم حسودا
-چیش
-ادا دخترارو درنیار
-دود دالم
- پدرام خیلی مسخره ای
-خیله خب بابا حالا بگو برا کی جیگر کردی
- شادیونازنینو سارا
-اهان ینی میخوای بگی اون شماره ای که تو ماشین بود ماله عمه ی من بود
-کدوم؟؟؟
وای خاک به سرم شد شماره ی رادوین
-شمارهی اقای رادوین تیام
-اها اونو میگی برا شادیه
-برو خودتو سیا ه کن بچه جون به شرطی به بابا نمیگم که هرجی زودتر دست پانیذو بزاری تودستم
-باشه بابا باشه بای
-وایستا
-دیگه چیه
-راستش من امروز میخوام برم پانیذو ببینم
-خب ادامش
یه دست لباس گرفت جلوم خداییش اسپورتو شیک بود
-اینا خوبن بپوشم
-ایول بابا سلیقه
-مااینیم دیگه
-بای
-بای بای
سوارماشین شدمو روندم پیش به سوی کافی شاپ پاتوقمون سارا هم شاسی بلند گرفته بود سفیدش الان همه باماشین اون اومدن منم باماشین خودم رسیدم جاپارک پیداکردم وپیاده شدم یک دستی به مانتوم کشیدمو وارد کافی شاپ شدن
-سلام بچه ها
-های جیگر
-خفه
-چشم
-سلام نازی جان مارو نمیبینی خوشی
-نه به جان تو
-اه همش جانه منو قسم بخورید انگاری مریم مقدسما
-منم خوبم
-اه یادم رفت خوبی؟
-به لطفو مرحمت شما
سارا:خب بچه هامن به مناسبت اولین دیدارمون جشن گرفتم
-چی مگه امروزه؟
-بله پارمیدا خانوم
-راستی بچه ها پس خرید چیشد
-اون گول زنی بود
-ای ازدست شما
خب اول کادوها یابستنی
نازی:خب معلومه کادوها
سارا:اول خودم این برایه نازی اینم برایه شادی اینم برای پارمید
شادی:نکنه سرکاریه
-نه بابا
نازنین:اینم اینایه من این برایه پارمید اینم برایه شادی واینم برایه سارا
خود:اینم اینایه من ببخشید ناقابله(برایه همشون یک زنجیرگرفته بودم روش اسم خودشون بودو پشتشم اسم من)
سارا:توکه یادت رفته بود
-نازی:نه بچمون حواس جمعه
سارا:شادی توچی؟
شادی:کادویه من سوپرایزه
خود:اوهوع
شادی:اره دیگه
-خب بازشون کنیم
سارا:بلع بازکنید
تویه جعبه بود بازش کردم داشتم ازتعجب شاخ درمیاوردم یه چیز قشنگو زیبا توش بود دختری نشستهرویه صندلی باگیتار روی دستش خیلی قشنگ بود مجسمه بود پشتشم به انگلیسی نوشته پارمیداوسارا
-وای مرسی
سارا:ماله همتون مثل همه
شادی:خوبه که مثله همه
من:حالا کادویه نازیرو بازکنیم
بازش کردم یک دستبند بود که اویزاش اسمه منو خودش بود گفتم:او مای گاد ایول بابا سفارش دادیشون؟
نازی:اره به خواهر زن داداشم گفتم که بگه داداش دوستش درست کنه خوشگله؟
سارا:عالیه عالیه
-شادی :حالا هم کادوی پارمید
بازشون کردنو تشکر کردن وحسابی خوشحال شدن
سارا:اقا اقا لطفا کیکو بستنیارو بیار
همه باهم :کیک
سارا:خنگا اره دیگه یک کیک سفارش دادم عالی
کیکو اوردن شکل دوتا کاریکاتور دختر بودن به هم چسبیده دوی هرکدومشون اسم دوتامون منو نازنین باهم شادیو ساراهم باهم
شادی:اوه وری نایس
من:منم وری وری نایس فور تنکس
نازی:نایس نایس فور تنکس .تنک یو تو
سارا:خواهش خواهش البته وصد البته خیلیم خوشمزه
کیکو بریدیمو خوردیم داشتیم بستنی میخوردیم که یک صدای اشنا گفت:
-سلام خانوما
سارا:سلام اقارادوین
همه شون بودنوسلام علیک کردن به جزیک نفرکه ندیده بودمش
نااشنا:سلام
ر:اهاراستی یادم رفت بگم پارسایکی ازدوستایه خوبه من که تازه ازانگلیس برگشته پنج ساله که اونجا درس میخونده
این سارابیشعورم بخاطرارشام گفت بشینن اینطور که سارامیگفت عاشقش شده بسکه خره حالا خداییش ازحق نگذریم خیلی جیگرنا
ر:خب اینجا جشن تولد بود؟
-نه
-پس چی؟
-سالگرد دوستیمون
-اها
س:اقاپارسا چقد ساکتن
ر:باباپارسا قریبی نکن این خانوما همونایین که اونروز بهت گفتم
خنده تلخی کردو گفت:رادوین منکه قریبی نکردم فقط یاد..
ر:اها باشه الان میریم
ارشام:ساراخانوم میشه خصوصی حرف بزنیم
-واچرا خصوصی همینجا حرف بزنین دیگه ماکه غریبه نیستیم
ارشام:(چشکی زدوگفت)حالا شاید غریبه باشی
رفتن یک گوشه فضولیم داشت گل میکردحالا شاید واقعا خصوصیه گوشامو دادم به صحبتای نازنین باپارسا درمورد انگلیس واینا رادوینم باگوشیش بازی میکردو هرازگاهی لبخند میزد شادیم معلوم نبود باآرتا به چی میخندن گوشیموازکیفم درآوردم به پانیا اس زدم سلام پانی چه خبر؟
بعده یک ثانیه یک عکس واسم فرستاد عکس خودش بود زبونش بیرون چشماش گرد موهاشم ژولیده خیلی جلویه خودمو گرفتم نخندم ولی نشد زدم زیرخنده بلند نبود صدام ولی ارتا وشادیو نازنین واخر رادوین وپارسا برگشتن نگام کردن رادوین پرسید حالتون خوبه؟
روانی انگاردیوونه شدم
-به مرحمت شما
شادی:به چی میخندی پارمیدا؟
بدون اینکه پسرا ببینن گوشیو دادم دستش اونم قرمز شد ازخنده نازنینم دیدو داشتیم میخندیدیم که رادوین گوشیو ازدست شادی قاپید خیلی یهویی تا اومدم عکس العملیو نشون بدم اونم زد زیر خنده ای .....این ....ک....کیه
-شاید راضی نباشم شایدم نداره من اصلا راضی نیودمو نیستم درضمن اونم هیشکی نیست اقایه محترم
رادوین:خیه خب بابا بیا بگیرش حالا مگه چی شده؟
من:حالا هرچی شده باشه لطفا دیگه این کارو تکرار نکنی
گوشیش همون موقع زنگ زد جواب داد سلام عزیز.......باشه قربونت .........اخی باز بچه شدی .........برات میگیرم عزیزم کاری نداری...........بای عشقم
ارتا:کی بود رادوین توکه ازاین عشقا نداشتی
رادوین:خف بابا رها بود
ارتا:حالش بهتره؟
رادوین قیافش گرفته شد خیلی دوست داشتم بدونم رها کیه ولی خب غرورم اجازه نمیداد بپرسم
رادوین:اره از اون موقع خیلی خیلی بهتره
صدای اس ام اسم بلند شد رادوین یک نگاه بهم انداختو پوزخند زد عوضی روشم اونور کرد قفلشو باز کردم پامیا نوشته بود اگه جایی نیستی یااگرم هستی به من مربوط نیست ولی برو یه گوشه باهات حرف دارم زر اضافیم نزن رود شماره معکوسه
صدایه زنگم بلند شد ازمیز فاطله گرفتم
-سلام پانی خله
-HI MY COSIN(اگه کازنم اشتباهه ببخشید به لطف خودتون)
-باشه فهمیدیم بلدی زود حرفتو بزن کاردارم
-WHAY?
-دردو وای کوفتو وای حرفتو بزن
-عجقم درست بحرف خبر خوبی برات داشتم حالا نمیگم خوبه
-نه عزیزم غلط کردم(غلط کردم خیلی کنجکاوم)
-فردا عجقت داره میاد
-چی درست بحرف
-منو مامانو باباهو آترین وعمه وشوهر عمهوپانیسا وروهام جیگر فردا ساعت 4صبح فرودگاه تهرانیم
-چییییییییییی؟راست میگی عاشقتم فعلا
-پار....
بالبخند رفتم سمت میزودیدم سارا بانیش باز نشسته سرهمون میز روبروی ارشام خاک برسرش چشم ازشون برداشتم ورفتم درگوش شادی گفت:روهام واترین دارن میان
-واقعااااااااااااااااااااا
-کرشدم دیووونه
نازنین:چیشده به منم بگید
شادی:روهامم عمرم داره میاد
فکرکنم ارتا حسودیش شد چشم غره به من رفتو سرشو انداخت پایین به درک
نازنین:اترینم هست؟
-اری
نازنین:بزرگ شده؟تغییر کرده؟
-دیوونه فردا بیا بریم فرودگاه 5ساله ندیدیشا چطور قیافش یادت مونده
نازنین:ازاون عکسه
-کدوم عکسه؟
نازنین:تویه شمال باپانیا گرفتیم توهم بودی اترینم بود؟
-خب باشه باشه من دارم میرم برایه همشون چیزی بگیرم
نازنین:ساعت 7شب بیا دنبالم بیام شب پیشت بخوابم
شادی:منم میام
-خیه خب اوکی ولی شادی وای بحالت مغزمونو بخوری
شادی:باشه باشه
-بای فرند
شادی:بای
نازنین:بای
رادوین طفلک فقط نگاه میکرد
بلند شدو روبه من گفت:خدانگه دار فقط خوش حال میشم از این به بعد بیشتر همو ملاقات کنیم
-من بلعکس اصلا
رادوین:اشکالی نداره خانوم سرمست
ا این فامیل منو ازکجا میدونست ؟خب خنگول جون کیه که باباتو نشناسه
حالا سوال میکنم ازش:شما فامیل منو ازکجامیدونید؟
رادوین:مادرم یکی ازمریضایه چدرتون بوده اگه یادتون باشه یک سال پیش بدون اجازه درو بازکردینو بدون اینکه به ما توجهی داشته باشید خودتونو انداختین بقل پدرتون وسوییچ ماشینو ازشون گرفتی یادتون اومد؟
وای چرا به ذهن منحرفه کجو کولم نرسید که اونروز دیدش بزنم ؟یعنی خاک برسر منحرفت پارمیدا شاید زن داشته باشه؟بیخی منکه ازش خوشم نیومده پسرهی نچسب ایش
پارمیدا:به هرحال خدانگهدار
اومد جواب بده که مثل جت بدو بدو رفتم بیرون وسوار جنسیس مشکی جیگرم شدم وبه راه افتاده تند میرفتم واهنگ تهی وسامی بیگی بامن برقصو گوش میدادم وباهاش بلند بلند میخونم ماشینایه کناری به چشم یک دیوونه به تمام معنا نگام میکردن وللش بزار به همین چشم بنگرن خخخخخ
رفتم مطب پدرم ازش پول بگیرم ماشینو پارک کردم ادامسو انداختم تو دهنم شروع کردم باوقار راه رفتن
-سلام خانوم دکتر
این صدایه پیرمرد مهربون ابدارچی بود زنش بیماری قلبی داره باپنجتا بچه ی قدونیم قدش زندگی میکنه اوخی
-سلام مش رجب
رفتم تو آسانسور پربود از ادم منم سوار شدمو کلید پنجو فشار دادم حالا خوبه اسانسور گذاشتن اسانسور که منو پیاده کرد خخخخخخخ من ازاساسور پیاده شدم به راه افتاد برای رسوندن بقیه افراد رفتم داخل مطب وای گفتی ازستاره منشی بابام متنفرم باخروار ها ارایش میاد وبامن بد صحبت میکنه ازجلوش رد شدمو گفتم قهوه شیرین لطفا خخخخخ بیچاره کبود شد درزدمو وارد شدم
-سلام دد....
باکسی که دیدم چشمام گرد شد رادمین اونکه رفت مگه نرفت رادمین پسرخالم بود دوسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد منم جواب رد دادم اونم رفت خارج برای همیشه
-راد..
-سلام دخترم فکر کنم رادمینو یادت باشه
-سلام پارمیدا خانوم
نه پارمیدا شاد باش این همونیه که رفت همونی که نذاشتی بهت دست بزنه
رفتم جلو بالبخند شادی دستمو دراز کردم
-سلام رادمین اصلا تغییر نکردی همونی که بودی لبخند تلخی زدو دستمو فشار دادم بعدش رفتم بابابروبغل کردم گفتم بابا میدونستی عمو میخواد بیاد باعمه؟
-جدا کی؟
-فردا ددی پ.ل میخواستم میخوام برم برایه مخصوصا رواسم روهامو تاکید کردم روهام واترینو پانیا وپانیسا کادو بگیرم
-ای شیطون بیا
بهم کارتشو داد رفتم نشتم جلویه رادومینو گفتم:کارت تموم شد برگشتی؟
رادومین یک نفس عمیقی کشید وگفت:نه کار مهمتری داشتم برگشتم
نمیدونم اما احساس کردم چیزی شده اتفاقی افتاده من دوسش داشتم ولی الان نه ازم خواستگاری کرد اما اون دختر فکرشس بهم اجازه نمیداد لحظه ای بهش نگاه کنم وفکرشو بکنم
-چیزی شده پارمیدا خانوم
- نه نه
-دخترم اینقدر نرو توفکر
-چشم بلند شدمو بارادمین دست دادمو خداحافظی کردم
اومدم ماشینو ازپارکینگ درش اوردم گوشمو برداشتم وشماره پدرامو گرفتم :به به سلام خواهر خلو چلم کاری داری؟
-سلام چرا رادمین برگشته؟
-تو تو کجا دیدیش
-مطب بابا پدرا م چکار مهمی داره ؟
-باشه فقط خونسرد باشو بیا کافه بنیامین یادش داری ؟
-اره اره الان اومدم
گوشیو قطع کردم گاز دادم به سوی کافه دوست پدرام
ماشینو پارک کردم پیاده شدم اروم ارو م رفتم به سمت کافه
-سلام خواهر گلم
-سلام
-بشین خب هرچی میخوای سفارش بده
-قهوه
بنیامین:سلام چدرام جان سلام خواهر چه عجب شمارو دیدیم خب چی میخورین
-دوتا قهوه شیرین لطفا
-چشم اساعه
بنیامین که رفت روکردم به پدرام گفتم:خب بگو چطور روش شد برگرده چرا برگشته
-باشه میگم فقط صبر کن
-میشنوم
-عمل داره
-عمل چی؟
-اون زمان که تواون دخترو کنارش دیدی اون دختر خواهرش بود
-خواهر خ...خواهر اونکه
-صبرکن پارمیدا صبر کن ماازوجودش خبر نداشتیم منم تازه فهمیدم خودش بهم گفت درضمن چند سال پیش که رفت مریض شد قلبش تهت درمان بود الانم تصمیم گرفته که بابا عملش کنه
اشک صورتمو پر کرده بود امامن دیگه بهش احساسی نداشتم یه نوع فراموشی
-خواهرم جلویه خودش به زبون نیاری باشه
لبخند زدمو سرمو تکون دادم
-افرین حالا قهوه اتو که سرد شده بخور وباباگفت میخوای بری برای دختر عمه وعمو پسر عمه وعموچیزی بگیری اره؟
-اوهوم
-خب زود باش منم میرم پول قهوه روحساب کنم
قهوه امو یک نفس سرکشیدم شادو سرزنده سوار ماشین شدم وگاز دادم تا پاساژ ماشینو پارک کردم وپیاده شدم ازطبقه اول شروع کردم اول مغازه لباس فروشی یک لباس نیمه بلند استین سه ربع توجه امو جلب کرد روش بانگین شکل گیتار بود استیناشم تور بود ورش داشتم البته رنگ صورتشیو پانیا عاشق صورتی بود یکم دیگه ام گشتم یک لباس کوتاه استین پفی ابیم برایه پانیسا برداشتمو حسابشون کردمو اومدم بیرو بعدش رفتم مغازه کفش فروشی وای چه کفشایی داشت یک کفش قرمز مخمل پاشنه بلند که پاپیون داشت برای پانیا برداشتم ویک کفش مخمل ابی مثل همون برای پانیسا بعداز اینکه پولشونو حساب کردم اومدم بیرون بعدش رفتم ساعت فروشی یک ساعت برایه خودم برداشتم صفحش بزرگ بودو سفید بندشم پارچه ای بود که چن در بسته میشد یک ساعت ازهونایی که اترین دوست داره خریده بندشم سورمه ای بود برایه روهامم یک ساعت مردونه گرفتم بندش قهوه ای حسابشون کردم واومدم بیرون حوست کرده بودم عطرم برایه خودم بگیرم رفتم تومغازه فروشندش یک مرد خیلی هیز بود ای خدا کی نسلشون منقرض میشه زیر نگاه های گاه وبیگاهش داشت منو میخورد به هر جون کندنی بود یک عطر انتخاب کردم ازش پرسیدم چقد میشه
-عزیزم شما مهمون ما باش
-بگید چند میشه؟
یاقمر بنی هاشم ازپشت پیش خوان اومد بیرون یک وجب باهام فاصله داشت فک کنم 30سانتی ازم بلند تر بود خیلی ترسیده بودم لبخندچندش اوری زد وگفت عزیزم گفتم مهمونی همون موقع یکی ازپشت گفت:اگه نخواد مهمون باشه چی؟
-تورو سننه به توچه
فر شته نجاتم اومده بود اومد کنارم دستمو گرفت وای چه حس باحالی خخخخ گفت:اگه نامزد داشته باشه چی؟
پسره بانگاهی ترسیده گفت:تو نامزدشی؟
-پ ن پ رفیقشم
عطرو کوبوند رو میزودستمو کشید آورد بیرون
-خیلی ممنونم
-تو اینجا چیکار میکردی؟
-اومده بودم برایه خانوادم چیزی بگیرم
-خب چرا وقتی دیدی پسره این طوریه نیومدی بیرون
تاحالا بابامم ازم سوالو جواب نکرده بوداشک توچشمام حلقه زد بایک حالت معصومی زل زدم توصورتش که نگاهش مهربون شدودستشو اورد اشکامو پاک کرد
-ببخشید منظوری نداشتم گریه نکن دیگه
دوست داشتم بغلم کنه وبهم ارامش بده ولی حیف که نامحرم بود
یدفعه ای دستشو پیچ داد دور کمرمو کشون کشون میبردم به سمت ماشینم البته نصف وسایلاروگرفته بود ازم لبخند نامحسوسی رولبم بود وایستا اقا رادوین تلافی تو کار مادختراست خخخخخ
-خب دیگه اینم ماشین میشه دستتونو بردارین
-نه نمیشه
-وا خب یکی میبینه زشته
-بیا
دره ماشینو زدم ولوازم گذاشتم
-میشه یک بستنی مهمون من باشین
-اخه...
-اخه نداره فکر کنینی بخاطر جبران کارم
-حالا که اینطوره قبوله
رفتیم کافی شاپ کنارپاساژ داشتم کوچولو کوچولو بستنیمو میخوردم وزیر چشمی میپاییدمش اونم منو نگاه میکرد میخوردکه گوشیش زنگ خورد یک نگاه نامحسوسی کردو گوشیشو جواب داد
-سلام عشقم
.....
-ههههه باشه
.........
-امر دیگه ای نداری خانمی؟
.......
-وا چرا؟
........
-الان جاییم تا یک ربع دیگه اونجام
.......
-بوس بوس

اینو باحرص گفتم-شما عادتتونه عشقتونو ول میکنین بایک دختره دیگه ای میاین بیرون؟
اول باتعجب نگام کرد ولی بعدش شروع کرد به قهقه زدن نصف افراد توکافی شاپ برگشتن نگامون کرد از خشم قرمز شدم کیفمو برداشتمو بدون خداحافظی از کافی شاپ زدم بیرون صدایه نفساشو و دویدنش پشت سرمو فهمیدم کیفمو کشیدو چوخوندم
-هیچ وقت قضاوت نکن خداحافظ
رفت به همین سادگی وا پارمید خل شدی سوار ماشین شدمو گازو گرفتمو تا خونه روندم وقتی رسیدم وسایلارو برداشتمو اروم و قدم زنون تاخونه به راه افتادم
-اوه اوه نگاش کن چه کرده
-وای چدری ترسیدم
-باشه باشه بده کمکت کنم وسایلارو گذاشتم تو اتاقم چدرامم رفت بیرون درو بستمو لباسامو بایک تاپ شلوارک منااسب عوض کردم ورفتم تو حال
-سلام ددی
-سلام دخترم
-وا یک چیز عجیب
-چی؟
-شما گیر ندادین به ددی گفتنم
-عادت کردم دخی بابا
- خب من برم شام بیارم بخوریمو زود بخوابم فردا روز مهمیه
-البته من نمیتونم باهات بیام فرودگاه
-لپشو ماچ کردمو گفتم اشکال نداره باپدری میرم
-ای خداااااااااااااااا این خواهر ماههم همه ی اسمارو مخفف میکنه
-گیر نده پدری
-به رویه چشم
شاممونوخوردیم منم به همه شب بخیر گفتم ورفتم لالاقبلش گوشیمو برداشتم اوه یه عالمه اسم ام از شایو نازیو سارا
سارا:سلام دختره ی خنگ خوبی؟فردا میام خونتونا اوکی
چه زودم خودشونو مهمون میکنن همشون همینو گفته بودن گرفتم خوابیدم ساعتای 6.5بود بلند شدم رفتم توحموم کلیپسمو باز کردم اوخی چه زود موهام بلند شد موهام تاگودی کمرم میرسی رنگشونم قهوه ای بود قبل از اینکه دوش بگیرم خودمو تو آینه نگاه کردم چشمای مایل به آبی وپوست گندمی وصورتی تقریبا گرد لاغرم بودم وزنم به زور به 55میرسید خب دوشم همراه باکنسرتام گرفتم حولمو تنم کردمو پریدم بیرون یک بلوز استین کوتاه ابی تنم کردم با شلوار جین یخی موهامو اتو کشیدم (منظور همان اتومویه)بستمشون همیشه از اینکه کوهان شتر درست کنم بدم میود رفتم جلویه اینه کرم زدم بعد ریمیل کشیدم باخط چشم ابروهامم مداد همرنگش کشیدم که قشنگ جلوه کنه و به چشمایه ابیم بیاد یک رژنارنجی خوشرنگ زدم وای عجب جیگری شدم مانتو سفید اسپرتمو پوشیدم باروسری همرنگ شلوارم کفشایه اسپرت ابی سفیدمو پوشیدم موبایل هاوایی سفیدمو برداشتمو زدم بیرون دمه

 

هیچکی دوسم نداله

منبع:ویسگون

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...